کجایی؟
کجایی که ببینی چه دردی میکشم…
کجایی که دلم هزار راه می رود…
چه کارش کنم؟
کودک درونم را می گویم
بی تابی می کند…
کودک است دیگر…
ولی تو چی؟
دریغ از یه ذره احساس…
دلم زخم دیده است مرحمش نمیشوی؟
مرا بگو که به چه کسی دل خوش کرده ام…
کسی که نگاهش مهربان ولی …
به خدا انتظار هم حدی دارد…
تو جای من بودی…
الان دیگر از وجودت جز خاکستر نرم باقی نمانده بود…
چه بگویم؟
چه بگویم که هر چه می گویم…
فقط یک سخن ساده…
دیگر نمی گویم…
دیگر نمی گویم که اگر بگویم…
جز دل پر خون چیزی از من باقی نمی ماند…
تصمیم با خود توست…
یا دل پر خون یا …
نظرات شما عزیزان:
تاريخ : 12 دی 1391 | 15:3 | نویسنده : MOSTAFA |